جنبش جهانى ضد جنگ: اپوزيسيون چپ کرد کجاست؟

(١)

حمله نظامى امريکا به عراق محرز نيست. تضاد منافع قدرتهاى بزرگ سرمايه‌دارى ميتواند مانع اجراى نقشه‌هاى جنگى هيات حاکمه امريکا شود. پيامدهاى منطقه‌اى اشغال عراق نيز منافع دولتهاى منطقه و رژيمهاى عرب را تهديد ميکند، و اينها نيز به دلايل خاص خود موافق حمله امريکا به عراق نيستند. در کنار اين عوامل، يک جنبش جهانى ضد جنگ نيز وجود دارد که عمدتا به افکار عمومى مترقى در اروپا و امريکا متکى است.
واقعيت اينست که در وضعيت فعلى جهان عامل تعيين کننده‌اى که جلوى وقوع جنگ را بتواند بگيرد جنبش ضد جنگ نيست، بلکه تضادهاى ميان نيروهاى امپرياليستى يا هراس خود امريکا از عواقب وخيم منطقه‌اى حمله به عراق است. اما، مستقل از توان فعلى جنبش ضد جنگ، اين جنبش را بايد تقويت کرد و در آن حضور داشت. نخست به اين دليل ساده که جنگ طلبى امريکا در مورد عراق آخرين مورد از اين سياستهاى امپرياليستى نيست، و در چند سال آينده مطمئنا شاهد تلاشهاى نظامى بيشترى از جانب امريکا و ديگر دولتهاى بزرگ کاپيتاليستى خواهيم بود. نبردهاى بيشترى در پيش است. جنبش ضد جنگ را بايد در يک افق بلندتر نگريست.
دوم، و مهمتر، اينکه جنبش ضد جنگ جايگاهى فراتر از ضديتش با نقشه‌هاى نظامى امپرياليستها دارد. جنبش جارى ضد جنگ در اروپا و امريکا، که متعاقب فاجعه ١١ سپتامبر و تدارک جنگ افغانستان پا‌‌گرفت، در يکسال اخير همپاى سياستهاى ميليتاريستى امريکا تداوم يافته است. اين جنبش يکى از معدود عرصه‌هايى است که در آغاز قرن بيست و يکم بروى پائينى‌ها باز است تا با مبارزه شان نگذارند باز‌تعريف جغرافياى سياست جهانى را تنها توازن قوا و توافقات قدرتهاى بزرگ رقم بزند. در عصر «جهانى شدن»، هيچ جنبش حق طلبانه‌اى نميتواند افق پيرزى‌اش را در يک محدوده کوچک و بدون محاسبه تناسب قواى جهانى مجسم کند. جنبش ضد جنگ اين ظرفيت را دارد که يک عرصه ايجاد همبستگى جهانى بين جنبشهاى پيشرو و حق طلبانه باشد. هرجنبش حق طلبانه‌‌اى، حتى از زاويه منافع ويژه خودش هم که شده، براى جلب همبستگى بين‌‌المللى بايد در جنبش ضد جنگ شرکت کند. همبستگى جهانى صرفا يک اصل عدالتخواهانه اخلاقى نيست، يک ضرورت استراتژيک هم هست.
سوال من اينجا اينست: آيا احزاب سنتى کردستان عراق تنها سخنگويان جنبش ملت کرد هستند؟ فعالين سياسى و روشنفکران چپ کرد چرا جايشان در جنبش ضد جنگ خالى است؟

(٢)

در گذشته‌اى نه چندان دور، مساله کرد در خاورميانه تماما امر چپ بود. نه فقط احزاب چپ کشورهاى منطقه همواره از حق ملى خلق کرد دفاع ميکردند، بلکه احزاب و نيروهاى سياسى کرد عموما راه حل مساله ملى کرد را در پيشروى نيروهاى چپ در کشورهاى منطقه و برقرارى رژيمهاى دموکراتيک در اين کشورها جستجو ميکردند. با پايان جنگ سرد اين روال اکنون تماما برهم خورده است. با سقوط بلوک شرق و هجوم جهانى به سوسياليسم، بسيارى از احزاب و نيروهاى چپ کشورهاى منطقه، مانند همه جاى دنيا، يکسره به مواضع سوسيال دموکراتيک و ليبرالى روى آوردند، و متناسب با نزول چپ در کشورهاى منطقه، در جنبش ملى کرد نيز راه حلهاى دست راستى زمينه يافت، و در نتيجه سوسياليستهاى فعال در جنبش ملى را نيز زير فشار گرفت. اگرچه اين روند در جنبش کردستان عراق سابقه داشت، اما رويدادهاى بزرگ جهانى سبب شد که چنين چرخشى نه در تداوم تدريجى يک روند خطى، بلکه با جهشى کيفى صورت بگيرد.
مقطع تعيين کننده براى جنبش ملى کرد يکسال پيش از فروپاشى شوروى فرا‌رسيد. در تابستان ١٩٩٠، در همان نخستين روزهاى اولتيماتوم امريکا به عراق، اتحاديه ميهنى کردستان عراق براى شرکت در عمليات نظامى امريکا و مؤتلفينش اعلام آمادگى کرد. سرانجام نيز در جنگ خليج در ١٩٩١، دو حزب سنتى جنبش ملى در کردستان عراق يکسره بعنوان متحدين امريکا ظاهر شدند. پيروزى جنبش ملى کرد اينجا فرسنگها از امر چپ فاصله گرفت و آشکارا در هماهنگى با سياستهاى بزرگترين دولت سرمايه‌دارى جهان و بزرگترين ائتلاف نظامى امپرياليستى در تاريخ دنبال شد.
اشتباه محاسبه سياسى رهبران ناسيوناليست کردستان عراق اشکال اصلى اين کار نبود؛ اشتباه محاسبه‌اى که بهايش را مردم کرد با فاجعه آوارگى عظيم پرداختند. بزرگترين اشکال خود منطق ناسيوناليستى اين محاسبه بود که، در دل لشکرکشى امپرياليستى در آخر‌ قرن بيستم، خيلى حق بجانب به دنبال منافع ملى خود ميرفت، و به جايگاه جهانى و پيامدهاى منفى سياسى وسيعتر جنگ امريکا در خليج هيچ کارى نميخواست داشته باشد. حتى اين واقعيت که با تعقيب چنين سياستى، در بهترين حالت، حقوق ملى کرد تنها در دل يکى از خونبارترين کشتارهاى قرن بيستم قابل حصول مينمود نيز گويا ذره‌اى وجدان شان را نمى‌‌آزرد و هيچ معضل اخلاقى‌اى برايشان ايجاد نميکرد.
يازده سال پيش، همين ارزيابى من از عملکرد ناسيوناليسم کرد در جنگ خليج بنحو قابل انتظارى طعن و لعن ناسيوناليستهاى کرد را برانگيخت و تا به امروز نيز همراه داشته است‌‌(١). اما در يازده سال گذشته مردم کردستان عراق ساکنين "منطقه امنى" هستند که امن بودنش را ارتش امريکا و بريتانيا و ناتو تضمين کرده اند. ("منطقه امن" البته حسن تعبيرى است از جغرافياى بلاتکليفى که، به سبب سردرگمى و تناقضات سياستهاى قدرتهاى بزرگ در منطقه، امريکا و ديگر قدرتها نميتوانند به توافق برسند که با آن چه کنند.) يازده سال است که دو حزب سنتى کردستان عراق، با رضايت و تأييد امريکا و ناتو، "منطقه امن" را ميان خود تقسيم کرده و به يمن نيروى مسلح شان بر جامعه‌اى حاکميت دارند که تنها با کمکهاى سازمان ملل و امداد ان.جى.او.‌‌ها اقتصادش ميگردد. (طرفه اينکه همين احزاب اين ترتيبات را "دولت کردى" نام گذاشته اند.) آيا اين تجربه يازده ساله سرانجام گره زدن سرنوشت جنبش ملى کرد به سياستهاى قدرتهاى امپرياليستى را نشان نميدهد؟ آيا حق با چپها نيست که ميگويند آزادى و حرمت خلق کرد نه در هماهنگى با سياستهاى قدرتهاى امپرياليستى و کاپيتاليستى، بلکه در سير مبارزه عليه سياستهاى آنها بدست ميايد؟
عملکرد احزاب سنتى ناسيوناليستى کرد در عراق، که خارج از اراده خودشان در يک صحنه جهانى جريان داشته، بيشک بارزترين مورد تلاش براى گره زدن سرنوشت جنبش ملى کرد به نيروهاى راست جهانى است؛ اما منحصر بفرد نيست. در پانزده-شانزده سال گذشته در کردستان ترکيه مساله روال ديگرى داشته است. استراتژى پ.کا.کا از همان آغاز فعاليت مسلحانه‌اش متکى به يک ديدگاه تند ناسيوناليستى بود و بر هيچگونه اتحاد و همسوئى با طبقات و نيروهاى اجتماعى چپ در ترکيه حساب نميکرد. يکسال و خرده‌اى پيش پ.کا.کا مشى تازه‌اى اعلام نمود، اما اتخاذ اين مشى تازه تنها با رضايت دولت ترکيه ممکن ميگردد؛ و اگرچه پ.کا.کا بروشنى بر فشار اتحاد اروپا بر ترکيه محاسبه کرده بود، اما دولت ترکيه هنوز رضايت نداده است.
با اينهمه نکته مهم از لحاظ بحث حاضر اينست که مشى جديد پ.کا.کا چيزى جز اعلام آمادگى براى ايفاى نقش متعارف احزاب پارلمانى در بستر رسمى سياست ترکيه نيست. چنين مشى‌اى آشکارا فاقد درک لازم از آن نيروهاى طبقاتى و اجتماعى در ترکيه است که قادر به ايجاد تغييرات اجتماعى و اقتصادى لازم براى حل مساله ملى کرد در ترکيه هستند. در مشى جديد نيز پ.کا.کا به اندازه مشى قديم خود به ضرورت پيشروى چپ در جامعه ترکيه براى حل مساله کرد بى اعتناء است؛ حتى برعکس، اميد خود براى حل مساله کرد را به بازى در زمين سياست رسمى جامعه ترکيه و يارى اتحاد اروپا گره زده است. و اگر ارزيابى‌اى در مورد نتيجه اين سياست پ.کا.کا نميتوان بدست داد، و اگر پ.کا.کا عملا هنوز شانه به شانه نيروهاى سانتر و راست ترکيه نايستاده، بسادگى به اين سبب است که نيروهاى راست جامعه ترکيه، دستکم هنوز، حتى حاضر نشده اند او را به زمين بازى راه دهند و اتحاد اروپا نيز امکان خاصى براى اتخاذ مشى جديد توسط پ.کا.کا فراهم نکرده است.
تنها در کردستان ايران است که شاهد عروج و غلبه استراتژى‌اى نيستيم که آشکارا سرنوشت جنبش ملى کرد را به عملکرد نيروهاى راست جامعه ايران يا سياستهاى قدرتهاى امپرياليستى گره بزند. هرچند اينجا نيز چنين تلاشهايى، درحد ايجاد همسوئى با نيروهاى راست سياست در سطح کشورى، بعمل آمده است.
با عروج جنبش اصلاحات سياسى در ايران، گروه‌هايى از حاکميت تلاش کردند و ميکنند تا در کردستان نيز حرکتى مشابه با جنبش اصلاحات را شکل بدهند (و اين تلاش صرفا به يک جناح از رژيم محدود نيست). در ميان روشنفکران و محافل سياسى کرد، بخصوص در ميان محافل تبعيدى و مهاجر کرد، چرخش به ليبراليسم و تمايل به تعقيب مساله ملى کرد از طريق حرکات اصلاح طلبانه بروز کرده است. اين چرخش البته مشابه چرخش عمومى روشنفکران و برخى چپهاى سابق در فضاى سياسى ايران است و ويژگى کردستانى ندارد. حتى در مقايسه با بقيه ايران، چه عموما در جامعه کردستان ايران و چه در جنبش ملى کرد، گرايش چپ اينجا نيرومندتر است. بيشک اين محصول تاريخى بيش از دو دهه جانفشانى و مبارزه کمونيستها در کردستان است. با اينهمه، در سطح سه کشور کردنشين منطقه، در دهسال گذشته جنبش ملى کرد در مجموع آشکارا به راست چرخيده است. اين قطعا لطمه‌اى به موقعيت چپ در منطقه بوده است، و براى حل مساله ملى کرد نيز، همانطور که در بالا به اختصار ديديم، در يازده سال گذشته جز مصيبت، بلاتکليفى و سردرگمى چيزى همراه نداشته است.

(٣)

دولت امريکا نميتواند پنهان کند و پنهان نميکند که هدف سياستهاى ميليتاريستى‌اى که متعاقب ١١ سپتامبر اتخاذ کرده است تامين منافع خود است؛ اما توجيه ايده‌ئولوژيک جنگ براى افکار عمومى اينست که تعقيب منافع امريکا از طريق لشکرکشى به افغانستان يا عراق، در عين حال آزادى و رفاه را براى مردم اين کشورها بهمراه مياورد. پارسال رفتار حيوانى طالبان با زنان افغانستان يکى از شواهد برجسته فوايد وسيعتر حمله امريکا به افغانستان بود، امسال يکى از توجيهات محورى خيرات جنگ امريکا با عراق گويا رهايى مردم کرد از سرکوب دولت بعثى صدام است.
پارسال بسيارى از نيروهاى سکولار دوآتشه دوقطبى ارتجاع اسلامى دربرابر مدرنيسم امپرياليستى را پذيرفتند و گزينه مدرنيسم امپرياليستى را ترجيح دادند. امسال نيز نيروهاى ناسيوناليست دوآتشه کرد مساله را بشکل دو گزينه رژيم صدام بعثى يا رژيم مورد حمايت امريکا فرموله ميکنند.
استراتژى راست در جنبش ملى کرد، در بهترين حالت، وعده کسب حق ملى را تنها به اين شرط ميتواند برآورده کند که يک ملت را شريک جرم امپرياليستها کند تا توازن قواى نامساعدى در سطح جهانى بزيان همه نيروهاى پيشرو و جنبشهاى ترقيخواه ايجاد کنند. آيا بر سقوط سياسى و اخلاقى اين استراتژى حدى هست؟ استراتژى چپ نفس اين دوقطبى را رد ميکند. سرنگونى صدام (و نه فقط صدام بلکه کل رژيم بعث) از طريق ديگرى نيز ممکن است (همانطور که رهايى از ارتجاع اسلامى از طريق ديگرى ممکن است): تکيه بر نيروهاى پيشرو داخلى و جلب همبستگى عملى جنبشهاى پيشرو و افکار عمومى مترقى جهانى. امروز جنبش ضد جنگ يک فرصت تاريخى براى طرح وسيع اين استراتژى متفاوت در جنبش ملى کرد است.
امروز دست‌‌راستى‌ترين سخنگويان وزارت دفاع (وزارت جنگ) امريکا بيشرمانه براى قربانيان بمباران شيميائى کردها در حلبچه اشک تمساح ميريزند (خودشان هم در جريان ماجراى «انترکس» صريحا اعتراف کردند که سلاحهاى شيميائى را امريکا به صدام داده بود). آيا دو حزب سنتى کردستان عراق، اتحاديه ميهنى و حزب دموکرات، انحصار سخنگويى از جانب ملت کرد را دارند؟ احزاب بخشهاى ديگر کردستان چه ميگويند؟ فعالين سياسى کرد چه ميکنند؟ روشنفکران کرد کجا هستند؟
مساله ملى کرد در عراق تنها امر سازمانهاى سياسى کردستان عراق نميتواند باشد. گذشته از اينکه سرنوشت بخشهاى مختلف جنبش کرد مستقيما بر يکديگر تاثير ميگذارند، اکنون مساله عراق و مساله کردها در عراق چنان به مرکز سياست بين‌‌الملل کشانده شده که عملکرد جنبش ملى کرد در عراق تا سالها شاخص تعيين ماهيت جنبش ملى کرد على‌العموم خواهد بود. احزاب سنتى کردستان عراق نبايد به عنوان تنها سخنگويان ملت کرد شناخته شوند. احزاب سياسى کرد در هر سه کشور منطقه ملزم به موضعگيرى و مداخله فعال در قبال اين مساله بين‌‌المللى هستند.
بيشترين جمعيت کرد ساکن ترکيه است، اما تا به امروز پ.کا.کا در قبال حمله احتمالى امريکا به عراق و مساله کرد موضعى نگرفته است. از دو حزب اصلى جنبش خلق کرد در ايران، تنها کومه‌‌له عليه حمله امريکا موضع گرفته و صراحتا حل مساله کرد را از يک ديدگاه چپ مطرح کرده است‌(٢). حزب دموکرات هيچگونه اظهار نظر رسمى کتبى (و تا آنجا که من اطلاع دارم حتى شفاهى) در قبال جنگ امريکا و مساله کرد در عراق نکرده است.
تنها نيروهاى سياسى کرد نيستند که موظف به مداخله در اين موضوع هستند. دنيا از افکار عمومى کردستان، کردستان عراق و ترکيه و ايران، بيخبر است. قاعدتا روشنفکران يک ملت بيانگر افکار بخشى از ملت و يا بنوبه خود شکل دهنده افکار بخشى از ملت اند. روشنفکران کرد چه ميکنند؟ چرا در سليمانيه شاهد ميتينگ و سخنرانى در افشاء مقاصد ميليتاريستى امريکا نيستيم؟ آيا توده ملت کرد نبايد همين امروز از زبان روشنفکرانش، از زبان شاعران و خطيبانش، به زحمتکشان و محرومين عرب در عراق بگويند که نگران آينده آنها هستند؟ که حاضر نيستند وعده فرداى بهتر براى کودکان کرد را به بهاى کشتار کودکان عرب بپذيرند؟ که اتحاد زحمتکشان کرد و عرب ميتواند شر صدام و بعث را از سر هردو شان کم کند و خواهد کرد؟
چرا در دياربکر و سنندج تظاهراتى در مخالفت با جنگ صورت نميگيرد؟ چرا افکار عمومى جهان باخبر نميشود که بخشهاى وسيعى از ملت کرد ميگويند که براى آزادى خود نه فقط هيچ چشمداشتى به عملکرد دولت امريکا ندارند، بلکه متحدين مبارزه خود را در جنبشهاى پيشرو کشورهاى غرب، در نيروهاى مخالف سياستهاى امپرياليستى در کشورهاى اروپا و امريکا، ميجويند؟

(٤)

در تجمعات اعتراضى جنبش ضد جنگ در اروپا و امريکا نيز جاى شرکت کنندگان و سخنرانان کرد خالى است. من البته ميدانم که بسيارى از فعالين سياسى تبعيدى کرد بطور فردى و جمعى در اين اعتراضات شرکت ميکنند، اما اين کافى نيست؛ بايد بتوان يک هويت کردى معترض به جنگ را بعنوان جزء ثابتى از هويت جنبش ضد جنگ تثبيت نمود. افکار عمومى اروپا و امريکا، و فعالين و جريانات دخيل در جنبش ضد جنگ، بايد با گرايش مدرن و ترقيخواه در جنبش ملى کرد وسيعا آشنا شوند، و بمرور چنين گرايشى را بعنوان سخنگوى ملت کرد بشناسند. اين نه فقط به سود جنبش خلق کرد است، بلکه بهترين راه زدودن شائبه‌هاى نسبى‌گرايى فرهنگى از جنبش ضد جنگ است.
احزاب سنتى کردستان عراق هم اکنون اين تصوير را در تبليغات امپرياليستى تقويت کرده اند که گويا سطح تمدن ملت کرد در مرحله قبيله‌اى قرار دارد و مشتى رئيس عشيره عملکرد آنها را تضمين ميکنند. يعنى همان تصويرى که از قبايل پشتو و غيره هنگام جنگ افغانستان دادند تا با تکيه بر آن شوراى رؤساى عشاير را به ملتى قالب کنند که اول قرار بود دموکراسى ليبرالى را هديه بگيرد. فرهنگ قبايل پشتو و غيره هرچه باشد (و رفقاى افغانى‌مان شهادت ميدهند که تبليغات امپرياليستى به عمد تصوير عقب مانده‌ترى از افغانستان ميدهد)، کردستان افغانستان نيست. سواى اينکه مناسبات ارضى در کردستان شباهتى به مناسبات روستاهاى افغانستان ندارد، و سواى اينکه ميزان شهرنشينى و سواد در کردستان بسيار بالاتر از افغانستان است، امروز به يمن بيش از سه دهه مبارزه بيوقفه، فرهنگ سياسى ملت کرد بسيار پيچيده و در مواردى بمراتب جلوتر از بسيارى از بخشهاى ديگر منطقه است. اين را هرکس که با فعالين سياسى کرد تماس داشته ميداند، و حتى گفتگوى ساده با مردم کوچه و بازار سليمانيه حاکى از درجه بالاى ظرافت و پيچيدگى فرهنگ سياسى مردم کرد است. سطح واقعى فرهنگ سياسى کردستان امروز در عرصه سياست جهانى نمايندگى نميشود. زيرا احزاب سنتى کردستان عراق که تنها کنجکاوى شان در مورد مقاصد امريکا در منطقه به شناخت حميد کرزاى آينده عراق محدود است، تماما در اين ذينفع هستند تا خود را نيز معادل کردستانى رؤساى قبايل پشتو و اتحاد شمال و ژنرال دوستوم عرضه کنند. اين تصوير را بايد برهم زد.
اينجا روى سخنم بخصوص با روشنفکران چپ کرد در اروپا و امريکاست (و معيار اين «چپ» بهيچوجه باورهاى مکتبى يا اساسا معيارى عقيدتى نيست، بلکه افق بزرگ اجتماعى متفاوت را مد نظر دارد.) نگذاريد ناسيوناليستهايى که تمام هستى حال و آينده شان را به توفيق سياستهاى امپرياليستى گره زده اند معرف فرهنگ سياسى ملت کرد قلمداد شوند. جامعه کردستان، مثل هر جامعه جهان امروزى، چپ و راست دارد. افکار عمومى مترقى اروپا و امريکا ميتواند همفکران خود را در ملت کرد، مثلا از طريق نامه دستجمعى روشنفکران کرد در مخالفت با جنگ عراق در ستونهاى واشنگتن پست و نيويورک تايمز و گاردين، باز‌بشناسد. جنبش ضد جنگ در اروپا و امريکا کمپين طومار «نه به نام من!» (Not In My Name!) را در مخالفت با حمله احتمالى امريکا به امضاء بسيارى از شخصيتها و بسيارى از خانواده‌هاى قربانيان برجهاى دوقلو رسانده است. چرا نتوانيم شاهد طومار «نه به نام کرد!» باشيم؟
همانطور که در ابتداى مطلب گفتم، وقوع جنگ محرز نيست؛ اما بايد تکرار کرد که اهميت محورى شرکت در جنبش ضد جنگ براى اپوزيسيون چپ کرد برداشتن گامهايى براى ايجاد همبستگى بين‌المللى است. همبستگى بين‌‌المللى خيابان يکطرفه نيست، و شرکت اپوزيسيون چپ کرد در اين جنبش بايد همراه با مبارزه مستقيم براى اهداف آن باشد. در عين حال، از نظر حال و آينده جنبش ملى کرد، اين يک عرصه حياتى براى مقابله با استراتژى راست در جنبش کردستان است که با حيات يک ملت قمار ميکند و سرنوشت جنبش ملى کرد را همچون برگ بى اهميتى در دستان امپرياليستها ميگذارد تا در بازى سياست جهانى‌شان کى و چگونه مصرفش کنند. استراتژى چپ براى رهايى مردم کرد به پيشروى نيروهاى ترقيخواه در سطح منطقه و در سطح جهانى متکى است. اين چشم انداز نميتواند رهايى فورى را وعده دهد، اما برخلاف استراتژى راست در جنبش ملى، اين را تضمين ميکند که مردم کرد با قرار گرفتن در کنار پيشروترين نيروهاى اجتماعى، عزت نفس و حرمتى را که با سالها مبارزه بحق به کف آورده اند پاس خواهند داشت.

زيرنويسها:

١- ايرج آذرين، "تراژدى کرد"، کارگر امروز، شماره ١١
٢- اطلاعيه پايانى پلنوم کميته مرکزى کومه‌‌له، ٢٩ شهريور ١٣٨١؛ گفتگوى جهان امروز با ابراهيم عليزاده دبير اول کومه‌‌له، جهان امروز، شماره ٩٢، نيمه اول اکتبر ٢٠٠٢؛ صلاح مازوجى، "آمريکا از حمله به عراق چه اهدافى را تعقيب ميکند؟"، جهان امروز، شماره ٩٣، نيمه دوم اکتبر ٢٠٠٢. 
مهر و آبان ١٣٨١